بخش بزرگی از دلایل اینکه نمیخوای یه چیزی رو درون خودت تغییر بدی،
ناشی از اینه که فکر میکنی اون چیز در تو اشتباهه.
وقتی فکر کنی یه چیزی در تو اشتباهه،
تو میشی خودِ اون اشتباه.
و وقتی یه اشتباه باشی،
نمیخوای درست بشی.
مقاومت میکنی.
این چیزیه که همه یادت میدن.
که تو خودِ اون اشتباهی.
چون تو بر اساس کارهایی که میکنی یا نمیکنی ارزش گزاری میشی.
نه بر اساس اون چیزی که واقعا هستی.
اگه کسی واقعا هشیار باشه و بخواد کمکت کنه،
هیچ وقت باعث نمیشه اینطور حس کنی.
چون مقاومتت رو در برابر تغییر بیشتر میکنه.
وقتی خودتو آزار میدی،
کسی تا حالا بهت گفته به چه اجازه ای اینکارو با "من" میکنی؟
بهت گفته میخوام "تو" رو ببینم، خودتو پنهان نکن؟
بهت گفته عاشقتم؟
مسلمه که باید خدا باشی تا اینو نه فقط به زبون بیاری...
بلکه به مخاطبت این اطمینان رو بدی که با تمام وجودت این حرفو زدی...
باید واقعا منظورت این بوده باشه دیگه!
معلومه که خدا هست... معلومه... وگرنه هیچوقت کسی اینو بهت اینو نمیگفت...
وگرنه چجوری اینا رو مینوشتی؟ چجوری اینا به ذهن کوچیکت میرسید؟
چرا در تناقض زندگی میکنی؟
پس کی قراره برات کافی باشه؟
مهم نیست...
غصه نخور...
این پرسش ها فقط برای این بود که بدونی میدونم و حواسم هست...
هر کاری دوست داری بکن...